بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی …
دلت بگیره ولی دلگیری نکنی …
شاکی بشی ولی شکایت نکنی …
گریه کنی اما نزاری اشکات پیدا بشن …
خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری …
خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی …
جمعه 20 بهمن 1391برچسب:,
توسط سمیرا |
مردمانی هستند که میخواهند بدانند تو چه مرگــــتــــــ است …
و وقتی بفهمند چه مرگــــتــ است …
بهت میگویند بس کن …
انرژی منفی نفرست …
اینجاست که سکوتــــــــــــ معنا پیدا می کند …
و تنهـــــــــــــــــــــــایی می شود تنها چاره … !
پر از تنهاییم ای کاش بودی
که داره زندگیم از دست میره
یه آهنگی گذاشتم که میدونم
اگه گوشش کنی گریت میگیره
صدام از گریه ی دیشب گرفته
چه بارونی چه احساسی چه حالی
با اشکام باز مهمونی گرفتم
همه چی هست فقط جای تو خالی
.
دارم دنبال عکسامون میگردم
همونا که لب دریا گرفتیم
اگه ما سهم هم دیگه نبودیم
چرا توی دل هم جا گرفتیم؟
چه معصومانه افتادی تو این عکس
چه لبخند نجیبی رو لباته
تو میخندی و من گریم گرفته
چقدر این خونه تشنه ی صداته
.
تو یادت رفته وقتی گریه دارم
برای اشکای من شونه باشی
تو یادت رفته باید خونه باشی
باید پیش منه دیوونه باشی
نگو خونه بگو دیوار بی در
که سرتا پاشو خاموشی گرفته
مگه من توی تقدیرت نبودم
شاید دنیا فراموشی گرفته
سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:,
توسط سمیرا |
مــــیـدانــــــی ؟
همه را امـــتــحــــان کــــــــــــــرده ام !
قرص خــــواب و مـسکن
روانـشـنــــاس
خــــنـــده هـای زورکــــی . . .
هـنـدزفـری تـوی گـوش و گــــریــه کـردن
ســــیـگــــــــــــــار و مــشــروبـــــــــــ . . .
مرا تنگ در آغوش گرفته ای و برای روز های رفته مان گریه میکنی؟
حالا تو التماس میکنی ومن فقط پوز خند میزنم
چه زود رسید روزی که آرزویش را داشتم
که من بی ذره ای احساس؛درست مثل چوب خشک در آغوشت باشم و تو ذره ای احساس از من گدایی کنی!!
چقدر بَده ازش خبر نداشتــ ـه باشی
sms بدی جوابتو نده
ساعتها نگــرانش باشی بعد
بایه خط دیگه بهش زنگ بزنی با دومین بوق گوشی رو برداره…قطع کنی
اون وقــ ـته که می فهمی تنهـــایی
اون وقته که می فهمی دیگه دوستت نداره
آره …
آدما از همین جاست که تنهــ ـایی رو برای همیشه انتخاب میکنن...
همیشه باید کسی باشد…
تا بغضهایت را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد…
بایدکسی باشد….
که وقتی صدایت لرزید بفهمد….
که اگر سکوت کردی بفهمد…..
کسی باشد که اگر بهانه گیرشدی بفهمد…
کسی باشد که اگر سردرد را بهانه می آوری برای رفتن و نبودن بهفمد به توجهش احتیاج داری…
بفهمد که درد داری که زندگی درد دارد که دلگیری…
بفهمد که دلت برای قدم زدن زیر باران…
برای بوییدن…
برای بوسیدن…
برای یک آغوش گرم تنگ شده است…
همیشه باید کسی باشد…
همیشه…!
بد ترین حالت ممکن اینه که
وقتی باهاش قهری اس که میاد همه تن و بدنت میلرزه
چون فکر میکنی اوونه … بعد که میبینی اون نیست خیلی داغون میشی!!
ولی غرور لعنتی و حرفایی که ازش شنیدی روز آخر،اجازه نمیده بهش زنگ بزنی
منتظری اون اول بیاد سمتت
اونم نمیاد …. توام نمیری ….
یه رابطه تو اوجش به همین راحتی تموم میشه…..!
انـدوه که از حــد بگــذرد جایش را میدهد به یک بی اعتنایی مـزمـن !
دیـــگـر مـهـم نـیـســت : بــــــــــودن یا نـبـــــــــودن ؛ دوست داشـتــن یا نـداشـتـــن
آنـچه اهـمـیـت دارد کــــشــــداری رخـوتـنـاک حسی است که،
دیگر تـو را به واکـنـش نمیکـشانــــد !
در آن لحظه فـقـط در سکوت غـرق می شـوی و نـگـاه میکـنی و نـگــــــــــاه…
هنوز دست هایم
در دستهای تو بود
کـه باران بارید
تو رفتــے چتر بیاوری
و من هنوز کـه هنوز است
روے این نیمکت
منتظرم
کــه یا باران بند بیاید
یا تو با چتر
یا تو بـے چتر
فقط برگردے..
رفتار عاشقانه زن را باید از دلتنگیش فهمید…
از شوق و بی تابی اش برای دیدار…
از حس کودکانه اش برای آغوش…
از خجالتش برای بوسه گرفتن…
زن…بی دلیل…بهانه نمیگیرد…شایدبهانه دستان گرمت را دارد!دستش را بگیر
باور کن! نه درگیر تو شده ام… و نه حسی دارم به تو… اصلا می خواهی همه چیز را برگردانم به روز اولش؟ تو یک دوست معمولی شوی … و من… نه ! ممکن است دوباره عاشقت شوم لعنتی…
بـآ تــــوآم پِسـَــر جــآن(!)
دُختـَـرے کـہ مَسخـَــره بآزے درميـــآره،
نِگــآت مے کُنـــہ و چِشمهآش بـَــرق مے زنـہ
و زير لـَب مے گہ عزيـــزم....
دُختــَــرے کـہ بــِـدون تـَرس و مُحکـَمـ, هَمــہ جـآ دَستـآشــو دورت حَلقــہ ميکنـہ
دُختــَــرے کـہ روسـَرے بــَـد رَنـگ رو کـہ بـَرآش خـَـــريدے سَـــر مے کُنــــہ
و ميــآد به ديدَنــت....
دُختــَـرے کـہ وَقتـے قَـَــدم مے زَنيد و يــہ پسر خـــوش تيپ تر مے بيــنہ
خودِش رو بيشتـَــر مے چسبونـــہ بهــت...
دُختــَـرے کـہ دستـآت رو تــو چــرآغ قــرمزِ خيآبونــآ مُحکَمتــر ميگيــره
دُختـَــرے کـہ وَقتـــے از هَمــہ شآکـــے هستـے و دآد مــے زَنــے
هيچـــے نمـے گہ، فَقَط آروم دَستتو مـــے گيره....
دُختــَـرے کـہ وَقتــے دآرے حـَرف ميزَنــے تـو صورَتت لَبخَنــد ميزَنــہ
دُختـَــرے کـہ وَقتــي تــو خُودتــي, قِلقِلکـت ميـــده؛
دُختـَــرے کـہ روز زَن بَـــرآش يــہ شآخـــہ گل مـے خـَــرے
بـآ يـہ لَبخنــد غَمگيـــن مے گـہ مُهـــِم خودِتـــے....
اين دُختــــرو حَـــق ندآرے اَذيــت کُنــے(!)
دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:,
توسط سمیرا |
باران که مى بارد
باید آغوشى باشد
پنجره نیمه بازى
موسیقى باران
بوى خاک..
سرماى هوا..
گره کور دست ها و پاها
گرماى عریان عاشقى
صداى تپش قلب ها
باران که مى بارد باید کسى باشد..
دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:,
توسط سمیرا |
شب…!
من…!
تنهایی…
و سیگاری که سروته روشن شد!!
آخرین رفیقم را اشتباهی سوزاندم…
شنبه 27 آبان 1391برچسب:,
توسط سمیرا |
من عاشق این شهرم ....
شهری که در آن به دنیا قدم گذاردم ...
اولین جای دنیا که چشم گشودم ...
و شهری که دوباره در آن ، میان بازوانت زاده شدم ...!
شهری که میدانهایش ، گوشه کنارش ، ملتهب بوسه های من و توست ...
صاعقه ای آتشین از طعم گس و ترش لبانت ...!
شهری که تمام خیابانهایش پر شده از جا پای قدم های ما ...
دلم می خواست یکی رو داشتم ،
بعضی وقتا که مردم خستم می کردن ،
میومد کنارمو دستاش رو می گذاشت دو طرف ِ صورتم
زُل می زد توو چشام ، می گفت
ببین ! تو من رو داری…
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
عاشق تنها و آدرس
asheghambash.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.